محل تبلیغات شما



هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی

این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه

این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع

این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

 

این شعر از سیف فرغانی شاعر قرن 7 و 8 هست. که در آسیای صغیر (ازبکستان-شهر فرغانه) به دنیا آمده و این شعر را برای قوم مغول که در آن ایام در حال حمله بودند سراییده است. شعر تیزیست. مصرع محبوبم رو های لایت کردم.


بادا مبارک در جهان سور و عروسی‌های ما

سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما

زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر

هر شب عروسیی دگر از شاه خوش سیمای ما

ان القلوب فرجت ان النفوس زوجت

ان الهموم اخرجت در دولت مولای ما

بسم الله امشب بر نوی سوی عروسی می‌روی

داماد خوبان می‌شوی ای خوب شهرآرای ما

خوش می‌روی در کوی ما خوش می‌خرامی سوی ما

خوش می‌جهی در جوی ما ای جوی و ای جویای ما

خوش می‌روی بر رای ما خوش می‌گشایی پای ما

خوش می‌بری کف‌های ما ای یوسف زیبای ما

از تو جفا کردن روا وز ما وفا جستن خطا

پای تصرف را بنه بر جان خون پالای ما

ای جان جان جان را بکش تا حضرت جانان ما

وین استخوان را هم بکش هدیه بر عنقای ما

رقصی کنید ای عارفان چرخی زنید ای منصفان

در دولت شاه جهان آن شاه جان افزای ما

در گردن افکنده دهل در گردک نسرین و گل

کامشب بود دف و دهل نیکوترین کالای ما

خاموش کامشب زهره شد ساقی به پیمانه و به مد

بگرفته ساغر می‌کشد حمرای ما حمرای ما

والله که این دم صوفیان بستند از شادی میان

در غیب پیش غیبدان از شوق استسقای ما

قومی چو دریا کف ن چون موج‌ها سجده کنان

قومی مبارز چون سنان خون خوار چون اجزای ما

خاموش کامشب مطبخی شاهست از فرخ رخی

این نادره که می‌پزد حلوای ما حلوای ما

 

اما هیچچی بادا بادا مباردک بادای خودمون نمیشه


کتاب معروفیه و همه تقریبا می شناسند. چاپی که من دارم حدود 420 صفحه بود اما نکته این بود که کتاب در واقع این قدر حرف برای گفتن نداشت شاید من اگر نویسنده این کتاب بودم در 42 صفحه مطالب رو جمع میکردم. بسیاری از مطالب رو هی تکرار میکرد و بعضا خسته کننده بود اما در کل من چیزهای خوبی ازش یاد گرفتم. نکته جالب این بود که بعضی مواقع احساس میکردم که کتاب مردها را مثل اوسکل های غیر قابل انعطاف نشان میداد که البته در ذهنم که چنین مردهایی رو تصور میکردم خیلی خنده دار بودند. مردهایی که فکر میکنند همه چیز را میدانند و هیچ کس نمی تواند بهشان راهی را نشان دهد اما در عین حال نمی توانند منظور زنشان را در ساده ترین حرف ها بفهمند. :))) و زنی که باید نازشان را بکشد. به هر حال (میتونستم بنویسم علی ای حال اما فارسی را پاس داشتم.)

نکته هایی که یاد گرفتم:

1. مرد را نباید مجبور کنید که رفتارش را تغییر دهد در غیر این صورت موضع میگیرد.

2. زن هنگامی که محبت میبیند احساس ارزشمندی می کند و آرام میگیرد.

3. معیارهای امتیاز دهی مردان و ن متفاوت است. زنها به چیزهای کوچک امتیاز میدهند چیزهایی که برای مرد در مقابل ایثار گری هایش هیچ به نظر میرسد. مثل خریدن یک شاخه گل.

*** 4. زنها برای نشان دادن شدت احساس خود از صفت ها و قید های سلبی استفاده میکنند (مثلا هیچوقت منو بیرون نمی بری. که ممکن است مرد در جواب بگوید چرا پارسال نه پیارسال رفتیم باهم بیرون!) از چشم مرد صفت به معنی واقعی خودش است اما برای زن تنها برای نشان دادن شدت احساس است و معنی لغوی منظور نیست.

مثال: زن: هیکچی به من توجه نمی کنه. جواب مرد: اصلا اینطور نیست بعضی ها بهت توجه میکنند!!!

5. وقتی زنی ناراحت است حرف میزند و حرف و باید با او هم دردی کنی نه اینکه راه نشانش دهی و یا جهت دلداری بگویی که این مساله خیلی مهم نیست بیخیال! در حالی که وقتی مردی ناراحت است سکوت میکند و نباید اصلا دوروبرش سبز شوی و به پروپاش به پیچی یا به حرفش بکشی. اما زنها نباید اصلا تنها رها شوند در این مواقع.

6. زن ها حرف میزنند تا ارتباط برقرار کنند اما مردها حرف میزنند تا مشکلی را رفع کنند یا پیامی را برسانند.

7. وقتی زنی از تو ناراحت است قبول کن که اشتباه کردی (اگر کردی) و ساکت باش تا غر بزند و تخلیه شود و تو فقط گوش کن و همدردی کن. [عجب ]

8. نامه محبت آمیز بنویس اگر مواجه با مشکلی شدی که بیانش سخت است. چه برای خود چه برای دیگری.

در کل مطالعه این کتاب مفید بود اما کتابهای مفید دیگه ای در این زمینه هست مثل ملت عشق و .

مطالعه این کتاب خیلی طول کشید چون بعضی جاهاش واقعا خسته کننده بود.

شروع: 97/12/20

پایان: 98/6/13

 


سالم ترین محل کار برای خانمها کجاست؟؟

مطمئنم اولین جواب آموزش و پرورش است اما جوابهای دیگر چیست؟؟؟

بهداشت و درمان؟؟ بعید میدانم اما مطمئنا بهتر از محیط کاری در شرکتهای خصوصیت که دیده ام چه وضعیست

قاعدتا محیط های کاری دولتی مطلوبتر است و مطلوبترین، مورد اول است.


به یاد داشته باشم که دلیل اینکه در چند شغلی که بودم معمولاً نفری آشخور بودم این بود که خودم انتخاب کردم که جابجا بشوم و دچار نخوت و تکرار و خستگی نشوم که اگر می ماندم نفر قدری بودم برای خودم در هر سه جایی که کار کرده بودم مخصوصا مورد تست و تکنولوژی


طبق اهداف سالانهام قرارم با خودم بر این بود که گزارش چهار ماهه بنویسم که البته برای گزارش اول یک ماه و چند روز تاخیر داشتم (یادم رفته بود چیکار کنم )

1. مورد اول در دست مطالعه است و آخراشه و تا یک هفته تموم میشه؛ یه کتاب دیگه اومده تو نوبت به نام درمان شوپنهاور که زیاده اما تا آخر هفته اول شهریور تمومه شک نکنید.

2. این مورد رو کمی سعی کردم یکی دو نفری رو هم پیدا کردم که البته پایدار نبودند و پریده اند. اما خیلی کار دارم هنوز مطمئنم موفق میشم.

3. ادامه دادم و تموم کردم الان دو به شکم که برای آزمون آیلتس هم بخونم یا بزارم باشه.  فعلا کوتاه مدت که گذاشتم باشه. هزینه بالا و اکسپایر شدن و هدف نداشتن از گرفتن مدرک عوامل بازدارنده هستند.

4. ورزش میکنم هفته ای دو جلسه، شنا هم باید بروم.

5. خیر. اما سعی میکنم از هفته بعد اقدام کنم.

6. خیر

7. بلی

8. خیر بزرگ

9. بلی تا بحال خوب بوده اما داره خطرناک میشه کم کم.

10. گزارش مینویسم اما احکام رو کاری نکردم.

تا گزارشی دیگر بدرود.


جامعه ما از خودبزرگ بینی افراطی رنج میبره مردم ما هنوز (با اینکه اینهم دلیل مناسبی نیست) تصور میکنند که ٢۵٠٠ سال پیش است و تحت لوای کروش بزرگ ابر قدرت جهان اند و فرهنگ و تمدن برتر از آن آنهاست و مردم کشورهای حداقل همسایه همه در درجه پایینتر نسبت به آنها قرار دارند. این نکته زمانی مشهود میشه که رفتار مردممون رو با توریستهای دیگر کشورها مقایسه میکنیم. به اعراب سوسمار خور، به ترکها نفهم، به افغان ها و پاکستانی ها و مردم سایر کشورها هر کدام انگی از بابت تحقیر میچسبانیم و در مقابل وقتی توریستی از کشورهای اروپایی را مشاهده میکنیم تا بوسیدن باسن طرف هم پیش میرویم. رفتار مغازه دارها هم در این میان متفاوت است با دو قشر در حالی که تفاوتی بین دو نوع مشتری وجود ندارد هر دو منبع درآمد هستند اما با مردم کشورهای همسایه با تحقیر و از بالا به پایین نگاه میکنیم و اروپایی ها روی دو چشمان ما جا دارند!امروز در رستورانی بودم زوج مسنی بودند از کردستان عراق احتمالا که زبان صاحب رستوران را متوجه نمی‌شدند، با زبان بی زبانی در خواست نان کردند و در حالی که نان در رستوران برای همه مشتری ها در سبد مخصوص ارائه میشد گارسون برای این دو زوج کپه ای نان رو روی میز گذاشت برایشان! یا چون زبان همدیگر را نمی فهمیدند به تصور اینکه فروشنده این بود که عدد ها را هم متوجه نمی شوند و قیمتها را بیشتر برایشان حساب میکردند. این عوامل نیاز شدید به فرهنگ سازی براب ایرانیان را نشان میدهد، اگر میخواهیم اقتصادمان گسترش یابد باید رفتار با توریستها را یاد بگیریم، بیشترین درصد توریستهای وارد شده به ایران لاجرم از همسایگانمان هستند و خواهند بود. پس واقع بین باشیم و خود را اصلاح کنیم که مردمی که به اختیار خود را اصلاح نکنند مجبور به اصلاح خواهند شد و شاید آن روز دیر شده باشد.


در چند ماه اخیر به فکر خرید منزل بودم اما خوب قیمتها به شدت افزایش پیدا کرده اند. (فقط جهت تنویر افکار بگم که خونه ای که 8 ماه پیش حدود 200 تومان بود الآن کمتر از 500 تومان نمیدهند و واحدی که دو سال پیش 1 میلیون بود متری الان متری 4 تومان برای فروش گذاشته اند) (دونیا بیزه یار اولمادی بله دونیانی .) دپرس و مغموم بودم و به عالم و آدم فحش میدادم مخصوصا دکتر ی (از همینجا هم عرض ارادت دارم خدمتشون اما دیگه نمیخوام تایپ کنم عرضم رو) از طرفی در کلاس زبان با چالشهایی مواجهم که نمی دانم چرا اما بعد از هر جلسه دپرس میشود. در برههه هایی احساس میکنم مورد تمسخر واقع میشوم و شاید همین عاملش باشد. اما فعلا که به برخی اعضای بدن ارجاعشان داده ام. تا ببینیم چه پیش می آید.

اما نکته مهمی که اصلا حدف این نوشتار بود چیز دیگریست. آنکه زندگی چقدر پیچیده است و ما چقدر مشکلاتمان (مثل موارد بالا) در سطح است. و تازه وقتی مشکلی کمی عمیق تر پیش می آید قدر عافیت میدانیم. وقتی در خانواده ای مشکل شویی به وجود می آید و تا طلاق می رود تازه میفهمیم که قیمت ملک و خنده دختر اسکولی که به درز دیوار هم میخندد چقدر بی ارزش و بی اهمیت است. چقدر مشکلات می تواند عمیق باشد و موثر در زندگی کودکی که تازه وارد سالهای بلوغش می شود و قرار است بزرگ شود و مرد خانواده ای باشد اما بی پدر یا مادر قرار است این سالهای پر چالش را پشت سر بگذارد. چقدر ممکن است سخت باشد که مردی از زنی و زنی از مردی کتک بخورد در حالی که تنها چند سال پیش توان آنرا نداشت که از آن زن یا مرد ساعتی دور بماند. و حالا التماس هم اگر کنیم تحمل دیدن دیگری را حتی به دقیقه ای ندارد. و ما درگیر قیمت ملک در دیوار و شیپور و مورد عنایت قرار دادن دکتر و دیگری است که در چند روز آینده ممکن است کلا آینده اش متحول شود و شود فرزند طلاق.

زندگی پیچیده تر و سخت تر از مغز ساده انگار ماست شاید هم اصلا به این شکل آفریده شده ایم که بتوانیم لذت ببریم بتوانیم در سطح نفس بکشیم ما را چه به اعماق با این فکر ساده مان.


نمی دونم داستان زندگی چرا اینجوریه قاعدتاً رفته رفته که تلاش میکنیم باید از سختی ها بگذریم دیگه نه اینکه به سختیهایی برسیم که آرزوی سختی های گذشته رو بکنیم. الان تو سخت ترین یک ماه عمرم هستم (البته با قاعده ای که گفتم در آینده آرزوشو خواهم داشت). و دردسر و چالش و اعصاب خوردیه که داره میباره برام. اون داستان احمقانه مزایده به کنار که به چوخ دادمش رفت. درگیر آشنایی با دخترخانمی هستم که البته بصورت سنتی آشنا شدم و که مشکلاتی هست این وسط (از جمله اختلاف سنی
زندگیمان به فی الواقع بر آب است و شاید حتی بر باد است. دیروز در فکر این بودم که اگر اتفاقی بیافتد ( جنگی/اغتشاشی بشود یا هر چیز دیگری .) و خسارت مالی بر من وارد شود چه کسی پاسخگوست؟؟؟ و اینکه اصولاً باید کسی خسارت افراد حادثه دیده را بدهد. که ناگهان از خواب سوییسی ( سوببس هم شکر میخورد اینجوری باشد؛ خواب آتوپییایی، خواب بهشتی) بیدار شدم و متوجه این نکته شدم که در این حادثه/اتفاقات معمولاً عده ای به کل کشته میشوند و بحث جان هم حتی خریدار ندارد چه برسد به
طبق برنامه باید گزارش میدادم. برای چهار ماه دوم اما کی؟؟ قاعدتا آخر 4 ماه دوم که با دقت در تاریخ امروز میفهمیم که یک ماه و 7 روز تاخیر داشتم. اما همین پیگیری هم خوبه و باید قدر دونست. یه پیش ارزیابیی که از خودم کردم گویا 4 ماه مزخرفی و بی فایده ای رو گذروندم فقط بورس بازی کردم. ببینیم گزارش رو: 1.کتاب: شپنهاور خسته ام کرده 100 صفحه بیشتر نخوندم و ولش کردم فعلا و کتاب دیگه ای هم شروع نکردم. :( اما تا آخر دی تمومه.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت پردیس کود مجموعه باباکوهی